مینیمالها
سرطان اعصاب گرفته ام
انگار
گاه سراغت را می گیرد
گاه بیخیال می شود .
و تمام کائنات
میدانند از بود و نبود تو ...
****
فانوس میخواهم چه کار ؟!؟
اسمت که می آید،
ماه به تماشایت بی پروا بیرون میزند از خانه
حتی اگر خودت نباشی...
من به عشقت ، به اعتبار تو
آسمان را از آنِ خود ساختم.
حالا هر چقدر دوستداری ناز کن و نباش ...
چشمانت را ببند
دستهایم را بگیر
محکم
بگذار نفسهایمان یکی شود
همین یکبار
مگر نمیبینی
آسمان ، دلتنگی ِ خدافظی مان را می کند.
بیشتر از تو و کمتر از من
****
دیگر به یادت نخواهم سرود
نخواهم گریست
پاییز هم دیگر برایم عاشقانه نیست
این افسانه ی عمر
سالهاست نقش یخ های قطبی شده ...
نظرات شما عزیزان:
مطالبتون خیلی زیبا و با احساس هست،همیشه شاد و پیروز باشید
+نوشته شده در یک شنبه 15 آذر 1394برچسب:مینیمالها , عکس نوشته , مطالب عاشقانه, ساعت19:26توسط هانیه سیدمردانی |