جایی همیشه خالی

وبلاگ اختصاصی و رسمی هانیه سیدمردانی ( دفتر ترانه ها)
پایان یک آغاز ---------رمان کوتاه عاشقانه

هوالحق

------------- داستان (پایان یک آغاز ) قسمت 1 ----------

شاید اسمش و گذاشتم پایان یک آغاز . پایانی اجباری میان عربده های وحشیانه مردم شهر .

مردمی که آشنایند اما آنچنان تبر به ریشه احساست میزنند که حتی توان تلافی نداشته باشی. 

بی حسم. به تو ، خودم و تمام دنیا. 

نه میخندم و نه گریه م میگیره. کارم شده راه رفتن به سمت مقصدی که نمیدونم کجاس.

حکمت خدا رو نمی فهمم تمام شب ذهنم پر و خالی میشه از افکاری که ختم میشن به تو و حادثه آرامش بی اندازه ت.

نفس می کشم ، دریا را ، تو را ، مهتاب را و چه شاعرانه ی مزخرفی ست...

تو به کنار ، اینروزها خودم رو هم کم دارم.

یاد اون حادثه ی تلخ بخیر ، یعنی یاد خود اولم بخیر .

اون زمان که تمام تو رو به لبخندی رها می کردم و بی بهونه و بی قرار دوباره جویای نیم نگاهت بودم.

چقد دیر گذست . این فاصله و تمام روزهای خوب و بدِ ذهن من و چه زود نابود شد رویای لباس سفید و

ماسه های ساحل.

چه زود خلاف حرفای ساده و یکرنگِ رنگین کمونی ت شدم...

-----  اصلا تو دلت بودم ؟!!!

هر لحظه ی من همین شده بود . هزار تا سوال بی جواب و خالی از لبخند ....

-----  19 آبان ماه 86 ساعت ده و سی و نه دقیقه بود . خوب یادمه که :

(براتون بصورت خصوصی پیام دادم . امیدوارم خونده باشین )

یادته ؟!منکه اسمش رو میذارم شیطنت دخترونه ، اینکه شماره ای رو که برام گذاشته بودی

پاک نویس شد تو سررسیدم . اونم فقط همینجوری

 20 آبان ماه همون سال 

* مطمئنی راسته ؟ منظورم اینه که مطمئنی میگه چه اتفاقی قراره بیافته ؟!

+ آره مطمئنم . خیالت راحت . اصلا میخوای اول فنجون منو بخونه ؟!

* نه . میخوام ببینم چی میگه ...

+نوشته شده در پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:رمان , داستان کوتاه , داستان عاشقانه , پایان یک آغاز , داستانک , خاطر نویسی , هانیه سیدمردانی , قصه ,ساعت14:32توسط هانیه سیدمردانی |