انتشار البوم سبک تازه
اول خرداد 96
این شعر رو خودم خیلی دوست دارم. پیشنهاد میکنم با مراجعه به کانال تلگراممون نماهنگ این ترانه زیبا رو هم دانلود کنین.
نظرات شما برای من سازنده س
ممنونم از حضورتون
پیوستن به تلگرام ما : @mahotoranj
کتابها می ارزند به گوشیهایی که خودشان را نخود هر آشی کرده اند.
برنامه ی زندگی مشخصی دارند.
نوشته شده اندچاپ شده اند که دستها را به آرامش دعوتکنندو چشمها را به تمرکز.
هوش را به تقویت و ذهن را به فعالیت دعوت میکنند.
کتابهاگاهی آنقدر جذابند که لبهارا به حرکت وامیدارند
حتی گاهی دوربین ها تا زمان خوانش کتابهاراثبت نکنند دلشان آرام نمیگیرد...
کتابها سر میز شام ظاهرنمیشوند.
به غرورشان برمیخورد میان برگه هایشان هر تصویرو متنی را جای دهند
در زندگی دیگران سرک نمیکشند
زندگی و آبروی خوانندگان را هک نمیکنند.
از چیزی که متعلق به دیگریست بدون اجازه کپی نمیپذیرند
تصویر دیگران را به سخره نمیگیرند
و به کسی اجازه هیچکدامرا نمیدهند.
کتابها زندگی را گم نمیکنند
واگر کسی غرقشان شود دستش را گرفته و نجاتش می دهند
کتابها آبرودارند
اما
اما اینروزها گوشیهای نخود هر آش
، سرسفره ،کلاس درس ،هواپیما،پیک نیک های خانوادگی ،
زمان رانندگی و وو سرک میکشندانقدر وقیح هستند که درزندگی دیگران نیز دست وپاگشوده اند.
گوشی ها همان رفیقان نابابند...
کمی امروزی تر...
#هانیه_سیدمردانی
لطفا در صورت کپی از مطالب نام صاحب اثر کر شود .
تو با #کودکانه هایت #عاشقی می کنی
و من کودکی م را در چهارده سالگی رهانموده و بزرگ منشانه فکر نموده ام.
تو عاشقانه هایت را می سرایی
و من غبطه ی ذهن درگیرم را میخورم
تو جای جای زمین را با #اتومبیلت گشت میزنی
و من برای ماندنم #خیابانها را #قدم به قدم حفظ میکنم.
تو تحصیلات حفظی ت را به رخ میکشی و من علم تجربه ام راهم مخفی نموده ام.
کودک بمان.کودکانه لبخند بزن. فکرش را هم نکن که من چه میگویم.از کجا میگویم.
لبخند ذهن کودکانه ات ،هیچ هم که نداشته باشد، لبخند است.
و این قوت قلبیست برای من که لااقل تو آرامی.
#لبخندبزن
#کودکانه فکر کن
هرچند من کودکی ام را در همان چهارده سالگی جا گذاشتم...
#هانیه_سیدمردانی
لطفا در صورت کپی نام صاحب اثر نیز ذکر شود .
پیامبر نیستم
اما
معجزه خواهم کرد
با همین ذغال سیاه دود گرفته
کاری میکنم
دوباره معجزه ساط شود
طبیعت سبز گمشده در این سیاهی
دیواری سفید
خالی
و نقشی از آرامش
نقش درختی سبز با قامتی بلند
آرمیده در آغوش زمین
و دستانی تسبیح گوی
رو به آسمان الهی
و مردی که سالهاست تکیه داده به همین درخت
نگران
و البته امیدوار
معجزه
همین امید بیدار است
صدایی هست
صدایی از دور دست
هی پیرمرد
بلند شو
معجزه ات دستان پینه بسته ی تو را می خواهد
تا برای تحمل سرمای نیمه شب
هیزم بشکنی
....
#هانیه_سیدمردانی
لطفا در صورت کپی از شعر ، نام صاحب اثر ذکر شود.
عاشقی که من باشم ،
معشوقه ای کهتو
پایان قصه میشود افسانه ی قرن
پایان قصه
میرسد به موهای سپید من
و چشم های تار شده از گریه
روزی که برگردی به من
با چشم های تارشده ام ، تار میزنم برایت
پنجره های خواب الوده را باز میکنم
قهوه که نه
اینبار
چای زعفرانی دم میکنم برایت
می نشینم و بار دیگر
از دستانت میخواهم که موهایم راببافد
به بهانه ی خواستنت
تا شاید بمانی اینبار
در اغوشم...
#شعر : هانیه سیدمردانی
لطفا در صورت کپی نام شعر ذکر شود .
بزودی انتشار سراسری آهنگ جدیدم
از موسسه غزل هنر
منتظر باشین ...
در این شب پر از امید و اجابت دعا
به تو می سپارم آخرین برگ پائیز را هم
تلاطم عشق را هم
خاطرات زیبا را هم
لبخند را هم
ترانه را هم ...
چشمانت را ببند
آرزوهایت را به زبان بیاور
غزل را بهانه کن ، آیین را به جای آر
خدایی در این حوالی برایت ساز می نوازد
همان که تو می خواهی
همان که به رقص وا میدارد زمستان را
یلدای عمرت پر از ترانه مهر
پر از اجابت عشق و بیکران برکت
یلدایت مبارک
شعر: هانیه سیدمردانی
بالاخره کار بعدی هم به پایان رسید
مادرجون
خواننده : ماندگار
ترانه سرا : هانیه سیدمردانی
موسسه غزل هنر
جمعه شبا دورهمی که داشتیم
سر روی زانوهات که میگذاشتیم
قصه های قدیمی که می گفتی
موی نوه کوچیکه تو میبافتی
سفره ی نذریت بوی عاشقی داشت
دستای تو خوبی تو قلبا می کاشت
عطر غذات میرفت تا 7 تا کوچه
دلتنگتن غیر من ،اهل کوچه
کاش باز میشد صدات کنیم (مادرجون )
بازم بگی : جونِ دلِ مادرجون
کاش باز میشد بیایم به دیدنت کاش
مادربزرگ ، رفته خدا به همراش
صدای ذکر تو میاد از خونه
که قبل خواب میخوندی عاشقونه
کاش میرسید صدای ما به گوشت
واااای که چه زحمتامون بود رو دوشت
یادش بخیر لحظه ی تحویل سال
گرفتن از تو دَشِ اول سال
یادش بخیر خونه ی تو صفا داشت
اونوقتا زندگی خیلی بها داشت
همراه تو رفتن به سیزده بدر
خوبه که عکس گرفت ازون روز پدر
یادش بخیر هوای ما رو داشتی
مِهرِتو تو قلب همه میکاشتی
لک زده دل واسه نوازش تو
دعوا واسه خواب روی بالش تو
لک زده دل واسه صدات مادرجون
بازم یه بار نگات کنیم ، مادرجون
قاب کردیم عکست رو .کنار آینه س
تموم خونه ت هم پر از نشانه س
یاد تو زنده س بین ما ، مادرجون
میخونیم از تو واسه تو ،مادرجون
(هانیه سیدمردانی)
تمام تو
از عطر نارنجِ بهار ، لبریز است
سنجاقکهای ساز به دست
مرداب را بیدار می کنند
و می افروزند نور ماه را
بر فراز تپه های فیروزه ای تابلوی نقاشی
و چرخ میزند خورشید
در چشمان رنگین آهوی خفته
عطر تو
شعر سر میدهد
آواز میخواند
ساز می زند
عطر تو
بهارنارنج ها را مست می کند .
هانیه سیدمردانی
خواستن ، توانستن است...
میخواهم درس بخوانم . بزرگ بشوم . خلبان ، دکتر ، مهندس ف شاعر ،
هنرمند و یا بهترین معلم و خلاقترین آموزشگار دنیا ...
میخواهم سازنده ی طلایی ترین قصر مجهز دنیا باشم.
میخواهم از نیمایوشیج هم بالاتر بروم.
شاید در یکی از سفرهایم هم دست کودک بی کسی را گرفته با خود
به سفر دور دنیا هم بُردم ....
میخواهم خانوده ی من زبان زد خاص و عام باشد .
میخواهم به چند زبان دنیا مسلط باشم. میخواهم تمام غذا ها را که نه
بیشتر غذاهای دنیا را مزه کنم. میخواهم موسس یک بنیاد خیریه باشم.
میخواهم دستی را بگیرم و به اوج برسانم . میخواهم ،
اصلا میخواهم فقط همین جمله را باور کنم با تمام وجود که
( خواستن توانستن است ) اما ...
اما چه کنم در سرنوشتم جملات جور دیگری نوشته شده بود .
اصلا بهتر بود به جای میخواهم ، می نوشتم میخواستم ...
تا قصه ام باورکردنی تر شود.
خواستم ولی چرا با تمام خواستنهایم هنوز به آرزوهایم نرسیده ام .
مگر کجای این ضرب المثل را نفهمیده ام. مگر نخواستم ؟!
مگر قدم بر نداشتم ؟! مگر تلاش نکردم ؟! مگر ... مگر ... مگر ...
نه . یا این مثل اشتباه است یا من از سیاره ای دیگر آمده ام .
چون من دیگر نیست !!!
برای صاحب شغل خوب شدن باید میتوانستم درس بخوانم و
در خانواده ای بزرگ می شدم که حداقل مرا برای تحصیل
به مدرسه میتوانست بفرستند اما...
من که خانواده ام را انتخاب نکرده بودم. اما با تمام کسری زندگی
خانواده ام را دوست دارم. باید کار می کردم و خرج خود و یا
غیراز آن خرج خانواده را هم درمی آوردم پس وقت نکردم
درس بخوانم یاد بگیرم از خستگی نتوانستم فکر کرنم رویا پردازی کنم
خلاقیت نشان دهم پس ازنداز کنم و .... و نتوانستم
خواسته هایم را به جایی برسانم . دنیا برایم جوری گشت که خواب هایم را هم
شروع و پایانش را از اختیارم درآورد .
خواستن توانستن است ... جمله ی زیباییست .
دوست داشتم قدمهای قرص و محکمی بردارم اما پشتیبان نداشتم
حتی آرام و قرار . وحتی وقت برای خودم.
سال گذشته شنیدم از کودک کاری در ماه عسل که :(من حتی وقت برای آرزوکردن نداشتم)
برای ساختن قصر که نه خانه ای کوچک شبیه آرامش هم
باید از پس انداز نداشته ام بتوانم آجر که حداقل آن است را بخرم که ....
آهای کسی که گفته ای : خواستن توانستن است ،
تو می توانی گذشته های مرا باز گردانی یا عمر خسته ی رفته ی مرا باز گردانی ؟!
می توانی جای من باشی و بتوانی ؟؟؟
نه . قبول ندارم . خواستن توانستن نیست.
خواستن تمام رسیدن و داشتن نیست فقط یک قدم به سمت نگاهی مثبت است
و انرژی
من امیدم را از دست نخواهم داد چون خدایی که مرا آفریده است
آرزوهایم را به اندازه توانم در دلم قرارداده است . خواهم رسید اما
شاید دیر دیر دیر . فقط تاکید نکنید که اگر میخواستم
در همان جوانی به آرزوهایم می رسیدم.
تقدیم به تمام کودکان کار و کسانی که خواسته اند ولی هنوز
وقت رسیدنشان نشده است.
#هانیه_سیدمردانی
#کودکان_کار
آلبوم : غروب تلخ یک رویا
خواننده : مصطفی مرادی
موزیک : پیام کیا – میکس و مستر : حسین پور معصومی – گیتار : مهیار قاسمی )
که در این آلبوم افتخار همکاری با تک آهنگ (بادوحشی) رو داشتم
شب ، تاریک و عمیقی ست پر از زیبایی
پر از بی خوابی
سکوت.
خیابان خاموش ، مردد ، کمی وهم انگیز.
شب پر از مهتاب است
پر از پولک شب تاب که پاشیده به دامان لباسش مهتاب.
زندگی
زیبایی
من در این تاریکی
که سکوت ، می خواند
قصه ی خط خطی روزم را
زندگی می بینم
دوستی ، آرامش
( و خدایی که در این نزدیکیست) ...
من در این تاریکی
صبحی می بینم
لبالب انگیزه، عطش کاری نو
نُتِ آرامترین موسیقی
و صدایی که دلش می خواهد
برسد فریادش
به اورانوس به ماه.
اذان می گوید
ماه بیدار شد از آهنگش
و شروع میشود آرام برایم صبحی زیباتر
به رنگ مهتاب
شب و روزم انگار ، جابجایی دارد.
دوست دارم شب را
با همه ظلمت و تاریکی و وهم ش هر بار.
دوست دارم شب را
که در آن میشنوم دردهای گره خورده به تاریکی را
که نمیدانم از آن چه کسیست ؟!
دردهایی که برایم شعر است
برایم طرح ست
دردهایی که می کشند دست بر حنجره ای خسته و
می نوازند سیم های گیتار را.
دوست دارم شب را
دوست دارم شب را.
(هانیه سیدمردانی)
تو نگاهَت مثل دروازه ی آماده جنگ
گوشهایت پُرِ آرامش چنگ
چشمهای تو نگین آمده از قالب سنگ
تو لبت رنگ
دلت سنگ
تمامِ غزلِ زلفِ پریشانت رنگ
من دلم تنگ
دلم تنگ
دلم تنگ...
هانیه سیدمردانی
دوست عزیزی برام آهنگ بسیار زیبای (مگه نه)رو با صدای منصور عزیز ارسال کردن
هنوز سیر نشدم از شنیدنش
منتظر پاسخ هدیه تون باشین.
همینجا براتون میذارم
پائیز که می شود
موج میزند خاطرات سوخته در مرداب جوانی ام ...
آرام
آرام تر
هنوز درد می کند جای قدمهایت بر زمین قلبم
هانیه سیدمردانی
هر روز لینک دانلود یکی رو خواهم گذاشت تا بتونین شنونده آهنگهای این سه آلبوم باشین.
دوستتون دارم
لال است
نمی شنود که چه می گوید چشمانت
نمی شنود که چه می خواهد
دیگر پاسخت را نخواهد داد
ناشنوا و لال
اصلا شاید هم روزه سکوت گرفته باشد ؟!
نمیدانم
فقط میدانم دیگر هرچه نگاهم کنی
چشمانم پاسخت را نخواهد داد
حتی اگر ساعتها خیره در آرامشش باشی
حتی اگر خیره در چشمانم باشی
چشمانم لال است و ناشنوا
هانیه سیدمردانی
کنارم باش
سایه ات هم کافیست تا آرام شوم.
کنارم باش
همین جا
در یک قدمی من .
#هانیه سیدمردانی
باران میبارد و باز دل ، تنگ میشود برای صحبت های عاشقانه با تو.
باران می بارد و باز چترم از نبودت اشک میریزد و دامان خیابان های شهر از گریه هایش خیسِ خیس می شود.
باران می بارد چشمانت کاش
متوجه بغضم نشود.
تو را رنجاندم در همین شب بارانی اما باور داشته باش قلبم برایت می تپد
آنهم عاشقانه ی عاشقانه.
حسادت اخلاقم را تغییر داده. تو را یا مطلق میخواهم یا ... . یایَش مهم نیست.
بگذار آدم بدِ قصه فعلا من باشم. قول داده ام در انتهای قصه همان شود که من میخواهم و تو. فعلا دنیا جورچینش بر وفق مراد ما نیست ...
آه میکشد ریه های ندانم کارِ من. انگار نمیدانند تک تک تار موهایم به نفسهایشان بند است.
هر بار سفید و سفید تر . هر بار دل تنگ و دلتنگ تر.
میخواهم آواز بخوانم . شعر بنویسم. نقاشی بکشم.
میخواهم تو را در نمایشت فراموش کنم. اگر
وفقط اگر ، این هنر در من ظهور کند.
که بعید میدانم. بعییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید بعید.
#هانیه سیدمردانی
شبهای من را در سرزمین بی وفایت ، کم بسوزان
تمام شدم
تمام.
مگر چه کرده ست با تو ، قلبم
که چنین با شبهایم در جنگی ؟!؟
دست بردار از من
از بهای سوخته ی یکساله ام.
دست بردار...
تو با کودکانه هایت عاشقی می کنی
و من کودکی م را در چهارده سالگی رهانموده و بزرگ منشانه فکر نموده ام.
تو عاشقانه هایت را می سرایی
و من غبطه ی ذهن درگیرم را میخورم
تو جای جای زمین را با اتومبیلت گشت میزنی
و من برای ماندنم خیابانها را قدم به قدم حفظ میکنم.
تو تحصیلات حفظی ت را به رخ میکشی و من علم تجربه ام راهم مخفی نموده ام.
کودک بمان.کودکانه لبخند بزن. فکرش را هم نکن که من چه میگویم.از کجا میگویم.
لبخند ذهن کودکانه ات ،هیچ هم که نداشته باشد، لبخند است.
و این قوت قلبیست برای من که لااقل تو آرامی.
لبخندبزن
کودکانه فکر کن
هرچند من کودکی ام را در همان چهارده سالگی جا گذاشتم...
هانیه_سیدمردانی
بخواب
آسوده از هر آنچه اتفاق می افتد
آسوده از هر آنچه اتفاق خواهد افتاد
من بیدار خواهم ماند
تا خود صبح
تا ساعتی که خورشید چشمانت را باز کند ، بیدار خواهم ماند
برای تشکر نیست
من دوست دارم که دوستت داشته باشم
من دوست دارم برایت بیدار باشم
بیدار خواهم ماند
آسوده بخواب
آسوده تر از هرآنچه فکرش را می کنی...
#هانیه_سیدمردانی
شهر در هم ریخته
سازها آویخته
من هم از این جمعم
که الک آویخته ...
#هانیه_سیدمردانی
میدونم هیچ وقت فراموشت نمیشم و فراموشم نمیشی ...
این قانونِ
یه قانون پابرجا
تا وقت پایان قصه برسه که هردومون تموم بشیم تو دلِ هم.
یه تشکر بهت بدهکارم،
ممنونم از حسی که بهم بخشیدی قبل رفتن برای شاعری
ممنونم ازت بابت تموم شاعرانگی ها ، تمام دلتنگیها ، تمام وسعت آسمون ابری و عطر و طراوت سرزمینت
که تو قلب نا آرومم به یادگار گذاشتی .
من عاشقانه روبرویت به تماشا می نشینم
بخوان
صدای تو خیالات مرا جلا میدهدنه عکسی
نه خاطره ای
نه جنونی
تمام خیالاتم را برایت میسرایم.
برای تویی که خیالی ترین خیالاتم را
آهنگسازی می کنی و با روحت می نوازی
با چشمانت میخوانی...
مردم دنیا را به شنیدن صدایت دعوت کرده ام
بخوان
خیالاتم را پر از نوازشهایت می کند.
بخوان
جنونم را کامل کن
من ، مجنون وار به خیال داشتنت عاشقم.
(هانیه سیدمردانی)